سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بصیرت­ مداری در اندیشه مقام معظم رهبری
نویسنده : ولا
تاریخ : پنج شنبه 91 اردیبهشت 7
زمان : ساعت 11:12 صبح

اهمیت و جایگاه بصیرت

 

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن‏بینی و درک درست از شرایط و فضاها است، به گونه‌ای است که قرآن کریم یکی از ویژگى‌های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعه‌ی اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه‌ی مردم را به سوى خدا دعوت مى‌کنیم» کسی که بصیرت لازم را به همراه یک سری دیگر از شرایط - که اشاره خواهیم کرد - داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
این جاست که هر جامعه‌ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به­راحتی میتواند نقشه‌های دشمنان و فتنه‌گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک­سازی نماید.
حضرت علی(ع) در این مورد میفرماید: «وَ لَکِنِّی اَضْرِبُ بِالْامُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِاالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی یَأْتِی عَلی یَوْمِی؛ من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب میکنم و با سربازان آماده به فرمان، دودلان وسوسه‏گر را درهم­میکوبم».3
در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزه‌های دینی ما، انسان بیبصیرت همانند فردی کور دانسته شده است.

 




| نظر بدهید


ولایت از دیدگاه قران کریم
نویسنده : ولا
تاریخ : سه شنبه 90 آذر 1
زمان : ساعت 7:34 صبح

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم؛‏

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را!

بر اساس دلائل عقلی و نقلی و شواهد تاریخی، مسلمانان معتقداند که پیامبران و جانشینان آنان، از بین توده‏های مردم هستند؛ هم‏چنان که قرآن کریم در آیات بسیاری به این مسأله تصریح کرده است؛ از جمله:
1ـ:« هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و...»(سوره جمعه، آیه 2).
2ـ:« قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ انّما الهکم اِلهٌ ..»(سوره کهف، آیه آخر).
در آیه اول این سوره فرموده است:«خداوند منان از بین مردم اُمّی به رسالت مبعوث فرمود تا آیات الهی را برای آنان بخواند و آنان راتزکیه نماید و به آنان کتاب و حکمت الهی را بیاموزاند». و در آیه آخر به پیامبر(ص) می‏فرماید:«بگو من نیز بشر و انسانی هستم مانند شمابا این تفاوت که به من وحی می‏شود و جبرئیل بر من نازل می‏گردد و ...».
3ـ آیه 6 سوره «فصلت» و آیه 11 سوره ابراهیم(ع) نیز در این زمینه است.
هم‏چنین در آیاتی از قرآن نقل شده است که مشرکان و کافران ما برای این که مردم را از اطراف پیامبران پراکندهکنند، به آنان می‏گفتند:شماها چرا از کسانی که مانند خود شما هستند و مانند شما خواب و خوراک دارند و در کوچه وبازار تردد می‏نمایند، پیروی می‏کنید. این مطلب را در آیات زیر می‏توانید ملاحظه فرمایید:آیه 15 سوره «یس» ؛ آیه 24سوره «مؤمنون» ؛ آیه 10 سوره مبارکه «ابراهیم(ع)».
پس اولی الامر، از خود مردم و در بین مردم هستند که باید مردم طبق شرایط و دستوراتی که خداوند به آنان فرمودهاست آنان را شناسایی کنند و در امر دین و دنیای خود از آنان پیروی نمایند. به نظر شیعه و بیشتر دانشمندان ومحققان، اولی الامر کسی جز اهل بیت پیامبر(ص) (و یا کسانی که بنا بر معرفی آنان دارای این سمت شوند) کسی دیگری نمی‏باشد.

تأملی در مفهوم «ولایت»

مطلبی که مناسب است در این جا کمی درباره آن تأمل کنیم این است که اصولا منظور از ولایت خدا، ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ولایت ائمه معصومین(علیهم السلام) چیست؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید یادآور شویم که معمولا همه واژه های یک زبان عیناً به زبان دیگر قابل ترجمه نیست. کسانی که با زبان شناسی و زبان های مختلف آشنا هستند و یا دستی در ترجمه دارند به این مطلب واقفند. برای مثال، گاه در ترجمه یک لغت از زبانی به زبان دیگر نمی توان یک کلمه که به طور دقیق آن واژه را به زبان دیگر برگرداند پیدا کرد و باید از دو یا چند کلمه کمک گرفت. یکی از واژه هایی که در برگردان از فارسی به عربی چنین مشکلی دارد واژه «ولایت» است.

«ولایت» را گاه به «دوستی» ترجمه می کنند. اگر این معنا را بگیریم، اهل ولایت کسانی هستند که اهل بیت(علیهم السلام) را دوست می دارند. گاهی نیز «ولایت» را به «اطاعت» معنا می کنند. طبق این معنا، اهل ولایت یعنی کسانی که از اهل بیت(علیهم السلام) اطاعت می کنند. گاه نیز این کلمه را به «نصرت»، «سرپرستی» و... معنا می کنند.

قرآن کریم در موارد متعددی این کلمه را به کار برده است؛ مثلا می فرماید: ولیّ شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند... .1 مصداق این «ولیّ»، حضرت امیر(علیه السلام) و پس از آن، ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. اکنون این پرسش مطرح است که «ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) » و «ولایت ائمه(علیهم السلام) » به چه معنایی است؟

اگر ولایت را در این قبیل آیات به معنای «دوست داشتن» بگیریم، در عالم اسلام افرادی که از این ولایت محروم باشند بسیار کم هستند؛ حتی می توان گفت امروزه دیگر اثری از چنین افراد و گروه هایی وجود ندارد و نسل آنان منقرض شده است. در زمان های گذشته عده ای به عنوان «ناصبی» یا «خارجی» با اهل بیت(علیهم السلام) سر آشتی نداشتند و با آنان دشمنی می ورزیدند. به هر حال، در مورد چنین کسانی باید در اصل ایمانشان نسبت به خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) شک کرد. با توجه به توصیه ها و سفارشاتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره اهل بیت(علیهم السلام) فرموده است، به طور طبیعی همه افرادی که به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ایمان دارند، بایستی اهل بیت: را نیز دوست داشته باشند.

در هر صورت، امروزه به سختی می توان مسلمانی را یافت که ولایت به معنای دوستی اهل بیت(علیهم السلام) را نداشته باشد. بنده با مسلمانان کشورهای مختلف تماس و معاشرت داشته ام و از نزدیک دیده ام که همه آنان به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه دارند. برخی از این مسلمانان که از برادران اهل تسنن هستند، در مقام محبت و اظهار دوستی حتی از ما شیعیان پیشی می گیرند. یک بار به اتفاق متولی آستانه حضرت معصومه(علیها السلام) به کشور مالزی سفر کرده بودیم. در یکی از روزها صبحانه را مهمان یک روحانی سنّی مذهب از اهل مصر بودیم. در مجلس ما مهمان دیگری از اهل مصر نیز حضور داشت. مهمان مصری قصیده ای در مدح اهل بیت(علیهم السلام) خواند که بنده و متولی آستانه حضرت معصومه(علیها السلام) هر دو به گریه افتادیم. آری، یک سنّی مذهب در یک کشور غریب، در مدح حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) شعری آن چنان زیبا و عالی می سراید که انسان را تحت تأثیر قرار می دهد! در همین سفر به یکی از شیوخ اهل سنّت که اهل مصر بود و از طرف «رابطه العالم الاسلامی» ـ وابسته به عربستان ـ در محلی به کار فرهنگی و تبلیغی مشغول بود، گفتم: گویا شما به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه داشته و آنان را دوست می دارید؟ در پاسخ گفت: چه می گویی؟! صحبت از دوستی می کنی! نحن مفتونون ب اهل البیت ؛ ما شیفته و شیدای اهل بیت(علیهم السلام) هستیم!

بنابراین اگر «ولایت» به معنای «دوستی» باشد به زحمت می توان کسی را یافت که ادعای اسلام داشته باشد و در عین حال اهل بیت پیغمبر را دوست نداشته باشد. البته در صدر اسلام منافقانی یافت می شدند که در ظاهر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) اظهار علاقه می کردند، ولی در واقع به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ایمان نداشتند و به همین دلیل نیز رابطه آنان با اهل بیت پیامبر خوب نبود.

به هر حال، در مسأله ولایت، امری بالاتر و فراتر از دوست داشتن اهل بیت(علیهم السلام) مطرح است و مقصود از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) تنها اظهار محبت و دوست داشتن آنها نیست.




| نظر بدهید


نقش بی همتای ولایت فقیه در راهبری انقلاب
نویسنده : ولا
تاریخ : پنج شنبه 90 آبان 26
زمان : ساعت 12:22 عصر

نخست؛ این‌که مسأله‌ی ولایت فقیه عنصری است که آن را باید با توجه به جایگاهش در دین اسلام، مورد توجه قرار داد. برای فهم این موضوع هم ابتدا باید روشن شود که اساساً چرا ما به دین نیاز داریم؟ چون این دین است که به ما می‏گوید چرا باید ولایت فقیه باشد و ولایت فقیه در نظام اسلامی باید چگونه تعبیه شود؟ برخلاف نظریه‏های غربی که منشأ دین را ترس، جهل، عقده‏های فروخفته و ... می‏دانند، دین حقیقتی است که برای کمال انسان آمده است.
 
دوم؛ این ‌که دین زمانی می‏تواند کمال انسان را تضمین کند که به مرحله‌ی اجرا در بیاید و زمانی به مرحله‌ی اجرا در می‏آید که به تعبیر «شهید بهشتی» هم فقاهت داشته باشد و هم ولایت. زیرا اگر کارشناس و دین شناس نباشد، معلوم نیست که چه چیزی باید به عنوان دین برای مردم تعریف شود. ولایت هم بحث اجرایی شدن دین است که اگر دین باشد ولی اجرایی نشود، انگار وجود ندارد.
 
سوم؛ این‌ که دینی که قرار است اجرایی شود، نیازمند مجری‌ای است که هم فقاهت داشته باشد و هم کفایت و بداند کجا و چگونه احکام دین را اجرایی کند؟ در این جا یک مسأله‌ی مهم، عدالت و تقوای فقیه است. چون فقیه در رأس جامعه قرار دارد و قرار است جامعه‌ی اسلامی یک جامعه‌ی کمال‏مند باشد، پس باید عدالت و تقوا را در نهایت حد خودش داشته باشد.
 
شخصی که در رأس هرم قرار می‏گیرد باید عدالتی فوق همه‌ی افراد جامعه داشته باشد، به گونه‏ای که اگر گناه کبیره‏ای انجام داد، از ولایت ساقط می‏شود. حضرت امام خمینی در این زمینه به آیه‌ای از قرآن اشاره می‏کنند که می‏فرماید: «اگر پیامبر هم یک سخن را به خدا نسبت دهد، در حالی که آن سخن خدا نیست خداوند گردنش را می‏زند». «  ولو تقول علینا بعض الأقاویل لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین...»
  
بنابراین شبهه‏ای که از اول انقلاب مطرح می‏شود که ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است، سخن باطلی است. چون جایی که یک فرد مسلمان حق ندارد خلاف اسلام عمل کند، به طریق اولی کسی که در رأس هرم جامعه‌ی اسلامی قرار دارد، اصلاً حق تخلف ندارد. به بیان دیگر خود پیامبر حق ندارد عملی را مستند به خدا بکند در حالی که آن مستند به خدا نباشد، ولی فقیه که خلیفه‌ی پیامبر است به طور حتم چنین حقی نخواهد داشت. از این رو فقط باید اراده‌ی تشریعی خدا در جامعه پیاده شود.
 
مقام معظم رهبری چندی پیش در دیدار با اعضای مجلس خبرگان در مورد ولایت مطلقه‌ی فقیه تعبیر «انعطاف پذیری» را به کار بردند که در دیدار با اساتید دانش‌جویان کرمانشاهی هم از تعبیر جدیدی استفاده کردند و فرمودند: «ولایت فقیه یعنی مدیریت کلان ارزشی» این تعابیر را که خاص ادبیات معظم‌له هست، چگونه می‌توان با مبانی فقه سیاسی شیعه سنجید؟
 
بهتر است در ابتدا، نکته‌ای توضیح داده شود و آن این که اگر ما قرار است تمدن‏سازی و نظام‏سازی کنیم باید از واژگان مطلوب خودمان استفاده کنیم، اگر از تعابیر بیگانه استفاده کنیم، ناخودآگاه در نتایجی که آن‌ها می‏گیرند، گرفتار خواهیم شد. از این رو حضرت امام(ره) در فضای کاملاً غربی که حرکت خودشان را شروع کردند، از تعابیر خاص خودشان استفاده می‌کردند. اما در بحث ولایت مطلقه‌ی فقیه باید نکاتی را در نظر گرفت؛ یک نکته‌ی مهم این است که ما از ولایت مطلقه استفاده می‏کنیم نه حکومت مطلقه. ولایت بار معنایی بیش‌تری دارد، در بردارنده‌ی محبت، درستی، نصیحت، همراهی هست و سبب رشد و بالندگی است و غیر از آن چیزی است که امثال ماکیاولی، جان لاک و ... مطرح می‏کنند. بنابراین معنای ولایت غیر از آن چیزی است که در مباحث سیاسی مصطلح است.
 
نکته‌ی دوم بحث مطلقه است که غیر از آن چیزی است که در علم سیاست مطرح می‏شود که معنای مطلق العنان بودن است یعنی هر کاری که دوست دارد، انجام بدهد. ولایت مطلقه یک اصطلاح فقهی است که با توجه به مبانی فقهی شیعه معنا می‏دهد. ولایت مطلقه‌ی فقیه در پاسخ این سؤال معنا می‌یابد که  اگر رهبر جامعه‌ی اسلامی مصلحتی را برای جامعه تشخیص دهد می‏تواند انجام دهد یا نه؟ امام راحل و کسانی که به ولایت فقیه مطلقه معتقدند، می‏فرمایند که گر چیزی مصلحت جامعه باشد هرچند فعلاً مشخص نباشد ولی معلوم شود در آینده خودش را نشان خواهد داد، ولی فقیه در زمان فعلی هم می‏تواند آن بن بست را بردارد. ولایت مطلقه‌ی فقیه این انعطاف را دارد که در مورد مشکلات آینده هم مصلحت‏سنجی کند.
 
معنای مطلقه این است که ما می‏توانیم مهندسی جامعه را تغییر دهیم تا در آینده دچار مشکل نشویم، انعطاف به این معناست.
 
اما در مورد مدیریت کلان ارزشی نیز نکاتی قابل ذکر است. سؤال مشخصی که وجود دارد این است که جایگاه ولی فقیه در نظام اسلامی چیست؟
 
حضرت امام حتی قبل از انقلاب زمانی که در پاریس حضور داشتند، وقتی از ایشان می‏پرسیدند نقش رهبری در حکومت اسلام چه خواهد بود؟ می‏فرمودند: «من همین نقش را که اکنون دارم خواهم داشت و وارد امور اجرایی نخواهم شد.» بعداً برخی از این عبارت سو استفاده کردند و آن را به غلط معنا کردند و گفتند که چرا ولایت فقیه به این شکل وارد سیستم جمهوری اسلامی شد و تنفیذ رییس جمهوری و... به عهده‌ی ایشان است؟ گمان کردند تعبیه شدن ولایت فقیه در قانون اساسی به عنوان یک نقش اجرایی است، در حالی که این گونه نیست.
 
حضرت امام (ره) بارها می‌فرمودند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» یعنی همه‌ی ما مسؤول هستیم و مسؤولیت و نظارت باید همگانی باشد. نقلی از شهید بهشتی است: «این کلمه را در عمق جان فرو برید که در نظام اسلامی به من چه به تو چه نداریم، همه باید دخالت کنند تا کار نظام پیش برود.» اگر چنین نگاهی داشته باشیم معنای ان این است که نظام اسلامی از بالا به پایین و نخبه‏گرا نیست، همان طور که در برخی از نظام‏های دیکتاتوری وجود دارد یا حتی نظام‏های دموکراسی که در اصل دو یا چند حزب همه کاره است، در نظام اسلامی حضور مردم به واقع باید باشد تا جامعه به کمال برسد.
 
نقش رهبری این است که این جامعه اعم از مسؤولین و مردم را هدایت کند تا از مسیر اصل اراده‌ی تشریعی الهی منحرف نشوند. خود رهبری دخالت نمی‏کند زیرا اصلاً امکان دخالت وجود ندارد. اگر ورود پیدا کند، بن‏بست پیش می‏آید، زیرا مسؤولیت‏ها یکی، دو تا نیست. یک مصداق در این زمینه، ماجرای بنی‏صدر است. امام خمینی(ره)  بعد از ماجرای بنی صدر اعلام کردند که از اول هم به بنی‌صدر رأی نداده بودند. اما از همان ابتدا دخالت نکردند. اگر آن موقع دخالت می‏کردند آشوب روی می‌داد.

امام(ره) اجازه داد جامعه انتخاب خود را هرچند غلط بود، انجام دهد. این جامعه بعداً خودش پالایش می‏کند و این روحیه در بالا بردن فهم و درک سیاسی مردم نقش به سزایی دارد. اگر رهبری در تک تک امور دخالت کند، شعور سیاسی مردم تضعیف می‏شود. بنابراین ورود در همه‌ی امور نه تنها غیرممکن است، بلکه شعور مردم را هم تضعیف می‌نماید. اساساً این یک اصل مدیریتی است که مدیر مواظب باشد آن شرکت یا آن جامعه از مسیر اصلی منحرف نشود ولی مدیر نباید در همه‌ی امور دخالت کند.
 
در بحث اختیارات ولایت فقیه مباحثی مطرح است از جمله این که بسیاری معتقدند اختیارات ولایت فقیه بسیار فراتر از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده است. امام راحل هم تعبیری به این مضمون دارند. اما رهبر انقلاب در بیانات اخیرشان فرمودند: «رهبر نه حق دارد و نه می‏تواند با تصمیم‌های دیگر قوا مخالفت کند.» به ظاهر یک تناقضی به نظر می‏رسد؛ بالاخره رهبری حق دخالت در تصمیم‌های قوا را ندارد یا اختیاراتی حتی فراتر از قانون اساسی دارد؟ این تناقض را چگونه تبیین می‏فرمایید؟
 
بحث اختیارات در اسلام جایگاه خاص خودش را دارد. نظام اسلامی ما هم بر اساس این نظریه‌ی فقهی شکل گرفته است که هر انسانی اختیار دارد کار خود را انجام دهد. در بحث اخلاق، ازدواج و معامله‌ها، انسان‌ها اختیاراتی دارند. حتی پیامبر نمی‏آید در تک تک امور مردم دخالت کند. به مردم اختیاراتی داده شده است. اگر ولی فقیه بخواهد در این حوزه‌ها ورود غیرمصلحت‏آمیز داشته باشد، چنین حقی را ندارد.
 
چندی پیش بحثی در فضای رسانه‌ای و تبلیغاتی مطرح شده بود که آیا ولی فقیه می‏تواند کسی را مجبور کند که زنش را طلاق دهد یا نه؟ این سؤال از اساس غلط است. مقصود از این سخن چیست؟ یعنی جایی که مصلحت عمومی مسلمین ایجاب کند؟ طبیعی است که می‏تواند، دخالت کند. تعبیر امام (ره) که «ولی فقیه حق دارد نماز را هم تعطیل کند» - این حرف از سوی دشمنان اصل ولایت فقیه خیلی هم مورد هجمه قرار می گیرد - اینجا معنی می یابد.اگر ایشان در مورد نماز چنین تعبیری به کاربرده اند،  ازدواج که جای خود را دارد.
 
اما اگر منظور این است که مصلحت عمومی نیست، هیچ وقت ولی فقیه چنین اجازه‏ای را ندارد حتی پیامبر هم چنین کاری را نمی‏کند. این که رهبر انقلاب می‌فرمایند رهبری حق دخالت در تصمیم‌های دیگر قوا را ندارد، یعنی مسؤولیت‏ها مشخص است و هر کسی باید کار خودش را انجام دهد، ولی فقیه نیز حق ندارد ورود پیدا کند.
 
ولی این که حضرت امام(ره) می‌فرمایند: «اختیارات ولایت فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده است و من به خاطر مماشات با آقایان روشنفکر کوتاه آمدم»، یعنی آن جا که مصلحت باشد اختیارات ولی فقیه بیش از همه‌ی این‌هاست. ضمن این که این بحث مخصوص نظام اسلامی نیست در نظام‌های سکولار نیز این ماجرا اتفاق می‌افتد. رییس جمهور حکم جنگ صادر می‏کند و خانواده را مجبور می‏نماید، مالیات بدهد، افراد را مجبور می‏کند جنگ بروند، زندان بروند. در تمامی امور نیز دخالت مطلقه می‏کند.

فرق آن با نظام اسلامی این است که در نظام اسلامی گفته می‏شود اختیارات مطلقه باید بر اساس آن چیزی باشد که اسلام گفته است ولی آن جا بر اساس آن چیزی است که حقوق‌دانان گفته‏اند و یا حتی به تشخیص خود رییس جمهور است. فرق نظام اسلامی این است که برای مجری شرایط خاص را قایل است ولی در نظام‌های سیاسی دنیا چنین شرایطی نیست.
 
 دو نکته‏ی مهم این که:
 
اول؛ اگر قرار باشد رهبری در هر امری دخالت کند، یک تالی فاسد دارد چرا که مسؤولین و مدیران جامعه می‏توانند شانه‌ی خودشان را از مسؤولیت‏ها خالی کنند و هزینه‌ی همه‌ی مشکلات برگردن رهبری می‌افتد.
 
دوم؛ این که اگر رهبری بخواهد در هر اموری ورود پیدا کند، جامعه به رشد کافی نمی‏رسد. بعد از 10 سال، 15 سال و یا مواقعی که رهبری به دلایل خاصی نمی‏تواند ورود پیدا کند، کارها گره خورده و جامعه با مشکل مواجه می‌شود.




| نظر بدهید


ولایت مطلقه فقیه یعنی چه؟
نویسنده : ولا
تاریخ : پنج شنبه 90 آبان 26
زمان : ساعت 12:20 عصر

ولایت مطلقه فقیه در فقه شیعه به دو معنا استعمال می‏شود: 
1. ولایت فقیه، منحصر به ولایت بر قضا، محجورین و ... نیست، بلکه ولایت او شامل زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز می‏شود. 
2. اختیارات «ولی امر» در زمامداری منحصر به اجرای احکام اولیه و ثانویه نیست؛ به عبارت دیگر وظیفه او، رهبری جامعه است به گونه‏ای که مصالح جامعه، در پرتو هدایت‏های الهی، به خوبی تأمین شود. و نیازمندی‏های متنوع و تغییرپذیر جامعه، در شرایط مختلف بدون پاسخ نماند و جامعه از رشد و ترقی باز نماند. از این رو اگر در شرایط ویژه‏ای، یکی از مصالح و نیازمندی‏های جامعه با یکی از احکام اولیه در تزاحم قرار گرفت؛ در چنین صورتی «ولی فقیه» باید بین آن دو مقایسه کند؛ پس اگر مسأله‏ای که با حکم اولی در «تزاحم» قرار گرفته، دارای مصلحتی برتر برای جامعه باشد؛ در این صورت ولی فقیه می‏تواند، آن حکم اولیه را موقتاً تعطیل کند و مصلحت برتر جامعه را بر آن مقدم بدارد؛

در این باره چند مطلب گفتنی است:
    1. ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی، مطلق بودن ولایت گره گشا در تزاحم احکام و مصالح اجتماعی است؛ و نشانه واقع‏نگری اسلام در برخورد با مقتضیات زمان است.
    2. ولایت مطلقه خود، مقید به قیودی است نه این‏که از هر حیث مطلق باشد. این قیود عبارت از این است که:
    یک. او باید مجری احکام الهی باشد و حق ندارد خود سرانه و دلخواهانه عمل کند؛ بلکه این فلسفه اصلی ولایت فقیه است.
    دو. مصالح جامعه را باید رعایت کند.
    سه. در زمانی می‏تواند حکم اولی شرعی را موقتاً تعطیل کند که با یکی از مصالح اهم جامعه، در تزاحم باشد؛ نه با خواست و میل یا مصلحت شخصی، و یا مصلحتی در رتبه فروتر از حکم اولی شرعی.
    اکنون اگر واقع‏بینانه بنگریم، درخواهیم یافت که «ولایت مطلقه» _به معنایی که گذشت_ یکی از مهم‏ترین راه‏حل‏هایی است که اسلام برای خروج از بن بست‏ها در عرصه‏ی تزاحم مصالح پیش‏بینی کرده و بدون آن عملاً حکومت، با مشکلات بسیار زیادی رو به رو خواهد شد. از طرف دیگر این مقدار از اختیارات در هر حکومتی وجود دارد؛ بلکه حاکمان دیگر کشورها از اختیاراتی بسیار بیشتر از اختیارات ولی فقیه بهره‏مند می‏باشند.
از آنچه گذشت روشن می‏شود که «مطلقه بودن» به معنایی که ذکر شده، هیچ پیوندی با «دیکتاتوری و استبداد» ندارد. آنچه موجب توهم دیکتاتوری شده، تشابه لفظی «ولایت مطلقه» با «رژیمهای مطلقه» (Absolutist) است که در آن حاکم مطلق العنان می‏باشد. در حالی که مطلقه در معنای فوق، اساساً با آن متفاوت است. از این رو حضرت امام خمینی‏رحمه الله فرمودند: «ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است».
 




| نظر بدهید


«ولایت» یکی از ارکان اصلی و آموزه های اساسی دین مبین اسلام
نویسنده : ولا
تاریخ : پنج شنبه 90 آبان 26
زمان : ساعت 12:11 عصر

«ولایت» یکی از ارکان اصلی و آموزه های اساسی دین مبین اسلام، و بلکه به تعبیری، اصلی ترین و اساسی ترین آموزه آن است. روایات متعددی وارد شده که «اسلام» را بر «پنج پایه» استوار دانسته و از میان آنها «ولایت» را مهم ترین رکن برشمرده است؛ از جمله در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده است: بن ی الا سلام علی خمس علی الصّلوه والزّکوه والصّوم والحجّ والو لایه ولم یناد ب شیء کما نود ی ب الو لایه ؛1 اسلام بر پنج پایه استوار گردیده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت؛ و آن چنان که به ولایت فراخوانده شده، به هیچ چیز دیگری فراخوانده نشده است. این قبیل روایات به روشنی اهمیت فوق العاده و ویژه مسأله «ولایت» را بیان می دارد.
از سوی دیگر، هم چنان که در برخی روایات تصریح شده، مقصود از این ولایت، «ولایت اهل بیت(علیهم السلام)» و در رأس آنها «ولایت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)» است. آنچه در این میان مهم است توجه به این نکته اساسی است که «ولایت اهل بیت(علیهم السلام)» مراتب و شؤون مختلفی دارد و آنچه که در روایات رکن اسلام، آن هم مهم ترین رکن آن، دانسته شده، اعتقاد به ولایت و پذیرش آن با جمیع مراتب و شؤونش می باشد. هم چنان که برخی پنداشته اند، نباید تصور کرد که مقصود از این «ولایت» ص رف «محبت» و «مودّت»
اهل بیت(علیهم السلام) است؛ بلکه در مورد ولایت اهل بیت(علیهم السلام) غیر از محبت، شؤون و مسایل دیگری نیز مطرح است که قطعاً یکی از مهم ترین و اساسی ترین آنها مسأله «رهبری» آن بزرگواران پس از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است.
نیز باید توجه داشت که آنچه به عنوان «ولایت فقیه» و فقها در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) مطرح می شود و در واقع استمرار همان ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و مرتبه ای از همان چیزی است که درباره آن فرموده اند: ولم یناد ب شیء کما نود ی ب الو لایه . امروزه نیز مسأله «ولایت» هم چنان به عنوان اساسی ترین رکن اسلام مطرح است و اگر مسلمانان به آن توجه و به درستی به مقتضای آن عمل نمایند بسیاری از مشکلاتی که گریبان گیر امت اسلامی است مرتفع خواهد شد.
کتابی که در پاورقی از این پس معرفی می شود گفتارهایی از استاد فرزانه حضرت آیت الله مصباح یزدی ـ دام ظله ـ درباره مسأله «ولایت» است. در این گفتارها جناب استاد برخی از ابعاد این موضوع، به ویژه بعد سیاسی آن را مورد توجه قرار داده اند و با تحلیل هایی موشکافانه
ـ که از ویژگی های مباحث ایشان است ـ برخی نکات ناگفته را در این زمینه بیان کرده اند.
گفتار اول
انواع فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام)
فضایل اکتسابی و غیر اکتسابی امیرالمؤمنین(علیه السلام) :
گرچه بحث پیرامون شخصیت بزرگ مردی هم چون
امیرمؤمنان(علیه السلام) کاری بس دشوار است، لکن در حد توان، نگاهی گذرا به زوایایی از وجود این نمونه کامل «خلیفه الله» خواهیم داشت تا از این رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بیفزاییم
فضایل و مناقب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به اندازه ای است که یکی از بزرگان در پاسخ به سؤالی در مورد آن حضرت، گفت:
«چه بگویم درباره کسی که دشمنانش از روی حسد و کینه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفی کردند و در عین حال فضایل او عالم را پر کرده است.« این جا است که باید گفت:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
فضایل آن حضرت(علیه السلام) به گونه ای است که نه تنها شیعیان، بلکه پیروان مذاهب و ادیان مختلف درباره آن به بحث و بررسی پرداخته و در این زمینه کتاب های فراوانی به رشته تحریر در آورده و قصاید و غزلیاتی زیبا سروده اند. شاید در طول تاریخ، فردی دیگر را نتوان یافت که مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) از چنین محبوبیتی در میان ادیان، ف رق و ملل گوناگون برخوردار باشد.
در یک تقسیم، فضایل و مناقب حضرت امیر(علیه السلام) را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) فضایل غیر اکتسابی؛
ب) فضایل اکتسابی.
فضایل غیر اکتسابی نیز خود به دو قسمت تقسیم می شوند: فضایل غیر مؤثر در شخصیت آن حضرت و فضایل مؤثر در شخصیت ایشان.
فضایل غیر اکتسابی و غیر مؤثر در شخصیت
حضرت علی(علیه السلام)
مقصود از فضایل غیر اکتسابی فضایلی است که آن بزرگوار، خود نقشی در کسب یا ایجاد آنها نداشته و کاملا غیر اختیاری بوده است. از این دسته برخی ـ گرچه برای آن حضرت شرف و افتخار محسوب می شوند ـ تأثیری در شکل گیری شخصیت ایشان نداشته است. تولد آن حضرت(علیه السلام) در کعبه معظّمه نمونه بارز چنین فضایلی است. از زمان خلقت حضرت آدم ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ تا پایان خلقت انسان، شخص دیگری را نمی توان یافت که از چنین فضیلتی برخوردار باشد. خداوند این ویژگی را تنها برای امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) ، قرار داده است. با وجود تلاش های فراوانی که برای تشکیک در مورد این واقعه بی نظیر و محو آثار آن انجام گرفته، اما دوست و دشمن آن را در کتب تاریخ خود ثبت کرده اند. به شهادت قطعی تاریخ، شخص دیگری غیر از آن حضرت به عنوان «مولود کعبه» شناخته نشده است.
این فضیلتی است که به حضرت علی(علیه السلام) اختصاص دارد. هیچ یک از پیامبران، ائمه(علیهم السلام) و اولیای خدا ـ حتی شخص رسول الله(صلی الله علیه وآله) ـ در این شرافت با آن حضرت شریک نیستند و از چنین فضیلتی برخوردار نشده اند. البته این فضیلتی است که خود آن حضرت در کسب آن نقشی نداشته و خداوند آن را به ایشان عطا فرموده است. هم چنین این فضیلت به گونه ای نیست که کسی بتواند از آن تقلید کند یا توقع داشته باشد که نصیب او یا فرزندش شود. این فضیلت اختصاصی، موهبتی از طرف خدای متعال برای شخص حضرت علی(علیه السلام) است. البته ما نمی دانیم خداوند بر اساس چه حکمتی این فضیلت را از میان تمام انبیا و اولیا به آن حضرت اختصاص داده است. تردیدی نیست که مقام پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالاتر است، اما چه حکمتی اقتضا کرد که خداوند این فضیلت را حتی برای ایشان نیز قرار نداد، خدا خود بهتر می داند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج 68، باب 27، روایت 1.




| نظر بدهید